بازدید امروز :30
بازدید دیروز :1
کل بازدید :108947
تعداد کل یاداشته ها : 85
103/9/8
6:42 ص
از دانش آموزی که خودش رو برای کنکور آماده میکرد پرسیدم : تو چه رشته ای میخوای شرکت کنی؟!؟!
گفت: پزشکی ...
پرسیدم : حالا چرا پزشکی !
گفت : آخه خیلی دوس دارم برای خودم و خونوادم آدم مهمی باشم، در ضمن درآمد خیلی خوبی هم داره .
انتظار شنیدن چنین جوابی رو نداشتم،
به خودم گفتم : ایکاش به ما یاد میدادن ، بجای اینکه بخوایم آدم مهمی باشیم، سعی کنیم آدم مفیدی باشیم، در اینصورت شاهد خیلی از مشکلاتی که مردم با اونها روبرو هستن نبودیم .
یاد جمله معروف وینستون چرچیل افتادم که میگفت :
بزرگترین عیب افراد جامعه اینه که همه می خوان آدم مهمی باشن و هیچ کس نمی خواد فرد مفیدی باشه .
در دیداری که بین اینشتین و چارلی چاپلین صورت گرفت، اینشتین به چارلی چاپلین گفت: کار شما خیلی مهم است، زیرا مردم جهان از هر کشور و قومی که باشند حرکتهای شما را میفهمند و تحسینتان میکنند. چارلی در پاسخ گفت: ولی به نظر من کار شما خیلی مهمتر است، زیرا مردم جهان از هر کشور و قومی بدون آن که حرفهای شما را بفهمند تحسینتان میکند!
روزی جـراحـی بـرای تـعـمـیـر اتـومـوبـیـلـش آن را بـه تـعـمـیـرگـاهـی بـرد،تـعـمـیـرکـار بـعـد از تـعـمـیـر بـه جـراح گـفـت :مـن تـمـامِ اجـزای مـاشـیـن را بـه خـوبـی مـیـشـنـاسـم و مـوتـور و قـلـبِ آن را کـامـل بـاز و تـعـمـیـر مـیـکـنـم،در حـقـیـقـت مـن آن را زنـده مـیـکـنـم.حـال ، چـطـور درآمـدِ سـالانـه ی مـن یـک صـدم شـمـا هـم نـیـسـت ؟؟!
جـراح نـگـاهـی بـه تـعـمـیـرکـار انـداخـت و گـفـت :
اگـر مـی خـواهـی درآمـدت صـدبـرابـرِ مـن شـود ایـن بـار سـعـی کـن زمـانـی کـه مـوتـور در حـالِ کـار اسـت آن را تـعـمـیـر کـنـی ...!!!
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد: اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهنرین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست.
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده . شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین ، تمام روز اور ا زیر نظر گرفت؛ متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یک دزد راه می رود ، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند ، پچ پچ می کند ،آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض کند ، نزد قاضی برود و شکایت کند . اما همین که وارد خانه شد ، تبرش را پیدا کرد . در واقع همسرش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود ، حرف می زند ، و رفتار می کند . همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که: ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم