بازدید امروز :10
بازدید دیروز :5
کل بازدید :108775
تعداد کل یاداشته ها : 85
103/9/4
10:8 ص
نوشته شده توسط یه ذهن خلاق یه بندهی خدا بنام عباس
یکی از فانتزیای معکوسم اینه تو مراسم انتخاب بهترین خواننده های سال 91 درحالی که دارم رانی آناناس میخورم جنیفر لوپز از پشت میکروفون بگه آقای عــبــاس مــسـتـقـیـم که پشت حسن شماعی زاده نشستی شلوار کردیت معلومه بیا بیرون سوک سوک,شما اول شدی!!!یهو منم در حالی که با صدای کف و سوت هوادارام لنگ لنگان میرم سمت سن (به علت فانتزی قبلی شماره پست
57903_57902) selena از اون بالا برام این آهنگ رو بخونه(ریتم شاد):
قد و بالای تو رعـنا را بـنـازم/شیـکم گـنـده ی باباتـو بـنـازم/تـو که با کـله ی طـاس /با یـه هـیـکله قـنـاص/
میـخوری آب آنـانـاس /چرا از جاسـتـین میـتـرسی؟؟؟
یهو منم جو بگیره دست بکنم تو جیب شلوار کردیم یه قوطی رنگ 4کیلویی قهوه ای بریزم رو سر جاستین و با لحن کامران هومن بـهـش بگم دوسِت دارم خــیـلی زیاد/.....قهوه ای هم بهت میاد/,بعد یه کف گرگی بهش بزنم و بگم به ما نمیخوری عاخه کوچولو....خلاصه همینجوری که دارم میرسم بالا یهو رفیقای جاستین برق سالن رو قطع کنن و همه جا رو سکوت بگیره.....بعد منم در حالی که چپ چپ بهشون نگاه میکنم و پشمای زیربغلشون یکی یکی داره می ریزه زمین با یه لبخند ریز و مجلسی دست بکنم تو جیب شلوار کردیم یه موتور برق دربیارم ملت شاد شن...بعده لحظاتی که رسیدم بالای صحنه با یه صدای خسته بگم:به جون مادرم سلام ملت .....یهو درحالی که همه دستاشونو آوردن بالا دارن شمع ها رو تکون میدن یاد دستهای بندری بیوفتم و جو بگیره دست بکنم تو جیب شلوار کردیم یه دبـه دربیارم و بزنم روش و بخونم:لب کارون/چه گل بارون.....
بعدش همینجور که ملت دارن میرقصن جاستین بیبر(beiber) اسلحشو در بیاره یه تیر بزنه تو قلبم...منم بعد از چند قدم با صورت بیوفتم رو زمین و سکوت همه جا رو بگیره یهو رفیقام با گریه(بچه های چـهـاردانگه و اسـلامـشـهر) داد بزنن :شـمـع و چـراغ و فانـوس/جاستین بیبر
بعدش منم در حالی که سرمُ رو زانوهای selena گذاشتم و دارم نفس نفس می زنم چشمام به بابام بیوفته که اشک تو چشمهاش جمع شده و زیر لب میگه عـبـاس جـان, پـسرم زیپِ شلوارت بازه....منم یه نگاه به شلوارم و یه نگاه به بابام بندازم که زیر لب با یه لبخند تلخ میگه اسکل شدی پسرم شلوار کردی که زیپ نداره,برو گمشو بمیر!!! بعد یه نگاه به داداش کوچیکم (حسین)که مثل برادرم دوستش دارم بندازم که زیر لب میگه آخ جون عباس بمیره از فردا من تو 4جوک پست میذارم!!!بعد تا بخوام یه نگاه به مامانم بندازم چـشام به قطره های خــون بـیـوفته که رو دلم می ریزه و دستهای selena رو محکم بگیرم با یه صدای خسته بگم:دل شده یه کاسه ی خون/به لبم داغ جنون,به کنارم تو بمون نــرو با دیـگری.....
یهو ملت با دیدن این صحنه گریه کنن و منم نفس آخرو بکشم و تموم کنم!!!
بعدش selena داد بزنه نـــــــــه عـــبـــاس تو باید زنده بمونی و دست بکنه تو جیب شلوار کردیم و اتــاق عـمـل رو در بیاره و دکترها بهم شوک بزنن زنده شم و طی عمل کوتاهی به هوش بیام و مردم از نگرانی در بیان و از صدای گرمم تو فانتزی های بعدی بهره ببرن!!!خخخخ
دوستان پرسیدن عباس جان,جاستین بعد از اینکه بهت تیر زد چی شد؟؟؟
بــعله سوال جالبیه,هیچی دیگ رفیقام گرفتن زدن صدای سـگ داد الان تخت بغلیم بستریه منم هی کمپوت آناناس می خورم آبـش رو تف میکنم تو صورتش!!!
عباس میگه 4 ساعت زحمت کشیدم که اینو نوشتم لطفا کپی نکنید
چند سال پیش یک روز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم. ناگهان پدر و مادر و آبجی بزرگ و خان داداش سرم هوار شدند و فریاد زدندکه :(( ای عزب! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر)).
رفتم خواستگاری، دختر پرسید: مدرک تحصیلی ات چیست؟ گفتم: دیپلم تمام! گفت: بی سواد! امل! بی کلاس! ناقص العقل! بی شعور! پاشو برو دانشگاه.
رفتم چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم برگشم، رفتم خواستگاری. پدر دختر پرسید: خدمت رفته ای؟ گفتم : نه هنوز. گفت: مرد نشد نامرد! بزدل! ترسو! سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازی. رفتم دو سال خدمت سربازی را انجام دادم برگشتم. رفتم خواستگاری. مادر دختر پرسید: شغلت چیست؟ گفتم فعلا کار گیر نیاوردم. گفت: بی کار! بی عار! انگل اجتماع! تن لش! علاف! پاشو برو سر کار.
رفتم کار پیدا کنم گفتند: سابقه کار می خواهیم. رفتم سابقه کار جور کنم. گفتند: باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدهیم. دوباره رفتم کار کنم، گفتند باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدهیم. برگشتم رفتم خواستگاری گفتم : رفتم کار کنم گفتند سابقه کار ، رفتم سابقه کار جور کنم گفتند باید کار کرده باشی. گفتند: برو جایی که سابقه کار نخواهد. رفتم جایی که نخواستند. گفتند باید متاهل باشی!. برگشتم رفتم خواستگاری گفتم : رفتم جایی که سابقه کار نخواستند ولی گفتند باید متاهل باشی. گفتند باید کار داشته باشی تا بگذاریم متاهل شوی. رفتم گفتم: باید کار داشته باشم تا متاهل شوم. گفتند: باید متاهل باشی تا به تو کار بدهیم.
برگشتم رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دوباره دراز کشیدم جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم!!!