بازدید امروز :98
بازدید دیروز :1
کل بازدید :109015
تعداد کل یاداشته ها : 85
103/9/8
11:5 ص
لطفا برای دیدن حکایت های بیشتر در قسمت بسته بندی موضوع وبعدکلیک برروی حکایت این کارو کنیدحکایت
حکایت بر گذر سیل
روز شنبه نهم ماه رجب میان دو نماز ، بارنکی خُر د خُرد بارید، چنان که زمینتر گونه می کرد
وگروهی از گله داران در میان رود فرود امده بودند و گوسفندان بدان جا بداشته ؛ هر چند گفتند
از ان جا بر خیزید که مُحال بَود بر گذر سیل بودن، فرمان نمی بردند تا باران قوی شد.
کاهل بار بر خاستند و خویش تن را به پای آن دیوارافگندند و نهفتی جستند و بیا رامیدند و هم خطا
بود که بر گذر سیل بودند... .
پاسی از شب گذشته، سیلی در رسید که اقرار دادند پیران کهن که بر ان جمله یاد ندارند و درخت بسیار از بیخ کنده
، می آورد.گالّه دارن بجَستند و سیل ، وگوسفندان را در ربود. این سیل بزرگ، مردمان را چندان زیان کرد
که در حساب هیچ شمار گیر در نیاید.
تاریخ بیهقی، ابولفضل بیهقی
اون روز کولرمون سوخته...
بابام اومده افتاده به جونمون حالا نزن کی بزن
میگیم بابا چرا میزنی اخه؟
میگه مگه نگفتم 8 نفری نخوابین زیر این کولر بهش فشار میاد...
حیف نون رو بردن دادگاه قاضی بهش گفت خجالت نمیکشی؟این دفعه ی چهارمته که میارنت اینجا!
میگه تو چرا خودت همیشه اینجایی؟!!!