سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از این آدمى شگفتى گیرید : با پیه مى‏نگرد و با گوشت سخن مى‏گوید : و با استخوان مى‏شنود ، و از شکافى دم بر مى‏آورد . [نهج البلاغه]
مشخصات مدیروبلاگ
 
smart[82]
امیدوارم از وبلاگم راضی باشید:)


خبر مایه
پیوند دوستان
 
یا د د اشت ها ی شخصی خو د م . بیصدا ترازسکوت... ایران اسلامی S&N 0511 عشق ترخون Manna سایت حقوقی (قانون ایران) www.LawIran.ir بهار عشق دل شکسته منطقه آزاد آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل تینا سکوت عاری از صداست. vagte raftan مناجات با عشق دانستنی / سرگرمی پری دریایی ایستگاه زندگی محمد محمد علی تبار در مورد امام خامنه ای محمد قدرتی دربارهی اهانت به حضرت محمد محمد امیدواری ابرقویی در مورد شناخت کافی مهندس علیرضا افشار در موردشهدا الناز در مورد انسان های سنگی داوود دربارهی هرچی بخای یگانه در مورد جز تو مهران در مورد شهرستان بجنورد غزل صداقت در مورد اقلین ـ احساس choobak33 ابراهیم فروتن تنها در مورد هم نفس محمد در مورد هر چی دل تنگم بخواد دختر شهید در مورد پایگاه شهید علی پور نهال در مورد برترین موبایل های دنیا احمد نباتی در مورد هم اندیشی دینی در مورد خدایا مودبم فرمای ... شهریار کوچه ها در مورد عشق ما ئده در مورد MANNA غلام امام حسن در مورد ایران اسلامی لطیفه ، تا ریخی ، مذ هبی، اخلا قی ، سر گر می . کارشناس مدیریت دولتی ترخون


سوم راهنمایی امتحان کلاسی جغرافی داشتیم!
خلاصه برگه درآوردیم و سوالهارو نوشتیم! تو 5 دقیقه اول جوابها رو یا درست یا غلط نوشتم و اومدم برگه رو بدم و برم, آق دبیر گفت زودتر از 20 دقیقه برگه تحویل نمیگیرم!
خب منم رفتم نشستم سر جام, برگه رو گذاشتم ته میز,خودم نشستم سر میز!
بعد چن دقیقه حوصلم سر رفت حواسم هم سر جاش نبود,با خودم گفتم بذار ببینم جوابهایی که دادم درست بودن یا نه!
خلاصه حواسم نبود دست کردم کیفم کتاب جغرافی که نیم متری بود(5سال پیش) درآوردم شروع کردم ورق زدن(البته نه پنهانی و برای تقلب, بلکه خیلی عادی)
برگمو برداشتم و جوابهای کتاب مقایسه کردم و چن تا رو درست کردم,بعد کتاب گذاشتم تو کیفم! 20 دقیقه شده بود پاشدم برگمو دادم رفتم!
جلسه بعد نمره هارو خودندن منم 20شده بودم!
به جون خودم این خاطره برگرفته از حقیقت بود

 

 


  

هدایت به بالا

کد هدایت به بالا